دریافت : لوگو با سایز اصلی

دریافت | تیزر معرفی کمپین با استفاده از بیانات استاد پناهیان

دریافت | وظیفه امروز هر جوان مومن و انقلابی در برابر مردم یمن از زبان استاد پناهیان

دریافت | نماهنگ مداحی من یمنی هستم با استفاده از بیانات استاد پناهیان و مداحی برادر شادکام

دریافت | مداحی مهدی ترکاشوند در رثای مظلومین یمن

... امین
۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز معمولا همین حضراتی که دم از شهید منوچهر مدق میزنن، همون افرادی هستن که وقتی درد شیمیایی ایشون بالا گرفت و نیاز به آمپولهایی پیدا کردن با هزینه 900 هزار تومن، در جواب همسرشون گفتن "به ما چه؟ مگه ما وکیل وصی شماییم؟". همون افرادی که در بنیاد نشستن و صدقه سری امثال مدق ها دارن نون های چرب میخورن.


و امروز نسل جنگ، امثال ما رو مشغول کتاب و حضور غیاب کردن و اردوکشی اتوبوسی برای احزاب و ... میکنن، هیهات که چقدر دور شدیم از مدیران حقیقی فرهنگی.. یعنی شهدا.


یادت بخیر شهید مدق... یادت بخیر شهید برونسی (به قول عراقی ها شهید بروسلی!) یادت بخیر شاهرخ غول!! (شهید ابوالفضل ضرغام)... یادتون بخیر شهدا...

کجایید بچه های گردان میثم؟ کجایید الواط و اراذل خوانده شده هایی که آبروی زمین در عرش شدین... کجایی رضا دستواره که در برابر عظمت و جذبه احمد متوسلیان، به محض ورود حاج احمد به مینی بوس یا سالن حسینیه بلند میگفتی "سلامتی حاج احمد که ان اشالله امسال ازدواج کنه و یکم خنده هاشو ببینیم جمیعا صلوات کفتری بفرستین... و همه مینی بوس بلند میگفتن بیه بیه بیه بیه...خنده" کجایی آقا رضا؟

... امین
۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چقددددددر عالم متقی فرهیخته باسواد علامه به قول قدیمیها «ملا» داشتیم در تاریخ شیعه و حتی عصر حاضر که کتبی مرقوم فرمودن که حقیقتا باید تک تک کلماتش را طلا گرفت؟ روح همشون قطعا شاده و امیدوارم برای شادی روح ما هم دعا کنن.
اما خب واقعا برام جای درک نیست که تا کی شیعه نیاز داره به نگارش کتاب؟ و تا چند درصد زمان و قدرت و بودجه دستگاههای فکری شیعه و از همه مهمتر حوزه علمیه! باید صرف تربیت نویسنده کتاب بشه؟ جهان تشییع به چند مرجع همزمان نیاز داره؟ وقتی به حوزه علمیه و کلا به جامعه شیعه دوران غیبت بعنوان یک انسان نگاه میکنم «مثل کتاب انسان دویست و پنجاه ساله که آقا زندگی تمام ائمه را بعنوان دویست و پنجاه سال زندگی یک انسان کاملا مستمر تحلیل کردن»، به این نتیجه میرسم که واقعا یک سیر صحیح میبایست اینطور بود که ابتدا برای از بین نرفتن اسناد و شواهد، تمام قدرت و همت حوزه متمرکز میشد روی جمع آوری احادیث و منابع و اسناد و.. بعد نسلهای بعد مشغول تحلیل مکتوبات و سرند کردن میشدن، نسلهای بعد ... 

... امین
۲۹ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام. ماه محرم وقت نقد محرم نیست. فقط درد دلی مختصر و بس.

خیلی دوست داشتم اگر حالات امروزمو از دست نمیدادم به یک سرمایه هنگفت پاک و حلال میرسیدم. جدا از اینکه در هنگام حیات چه میکردم، دوست داشتم موقع مرگم وصیت میکردم تمام بخشی از ثروتم که اازه وصیتشو دارم، در محلهایی سرمایه گذاری کنن که در یک چرخه دائمی تولید سرمایه داشته باشه و این پول اولیه مدام اضافه بشه. بعد میگفتم حالا سود این سرمایه هنگفت اولیه را دهه اول محرم و مناسبتهایی مثل ماه رمضان و احیا و نیمه شعبان و.. سفره پهن کنید و غذا بدید. اما نه به پولدارهای سیر فلان منطقه. و البته نه به مستضعفان گرسنه فلان منطقه. بلکه طبق سفارش پیامبر سفره ای که سیر و گرسنه، مستضعف و متمول هردو شانه به شانه هم سر یک سفره بشینن و از یک سفره غذا بخورن.

بعد میگفتم بجای غذا دادن کل محرم و صفر! یا خرجهایی از این قبیل! برید سراغ فکر مردم. یک بخشی از مالم را خرج منبری های قوی ولو گمنام کنید که در همین ایام اطعام دعوت میکنید برای هیاتتون. ولی ده برابر این هزینه منبر گروهی را خرج منبرهای تک نفری چهره به چهره کنید. منبر تک نفری هم نیازمند زمینه مناسبیست که قلب و روح مخاطب کشش پذیرششو داشته باشه، وگرنه هرچقدر بیشتر براش حدیث و روایت بخونی «بر شبهاتش افزوده میشه»!

... امین
۰۸ آذر ۹۳ ، ۰۷:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

جاتون خالی، سال نود بود به نظرم که بار دوم رفته بودم کربلا. توی حرم حضرت عباس نشسته بودم. ی عرب درشت هیکل با لباس خیلی کهنه و بدنی کثیف، با پاهای ترک خورده و گل‌آلود وارد حرم شد. رفت جلوی ضریح و از بندی که به گردنش بود چیزی درآورد و روی گردنش گذاشت و دست دیگرشو رو به ضریح گرفت و شروع کرد بلند بلند داد زدن.

من فقط عباس گفتنشو میفهمیدم ولی لحنش به قدری تند بود که مشخص بود داره دعوا می‌کنه! من مشغول افکار خودم شدم. بعد از چند دقیقه یدفعه دیدم بلند بلند شروع کرد خندیدن و با لحنی محبت آمیز چند بار تشکر کرد، دستی که دراز بود سمت ضریح را جمع کرده بود و مشت کرده بود روی سینه‌اش. دستشو جلوی صورتش آورد، مشتشو باز کرد و زود بست و خندید، انگار میخواست مطمئن بشه که داخل مشتش هست.

بعد اون چیزی که از بند آویزان به گردنش در آورده بود و روی گردنش گرفته بود کند و روی زمین انداخت و با خوشحالی خیلییی زیادی از حرم رفت بیرون.

دیدم به اون بند، فلز تیزی شبیه تیغ وصل بود... اومد حرم، تهدید به خودکشی کرد و دعوا کرد، بعد هم به سرعت حاجتشو گرفت و رفت...

کاش من جای اون اعرابی بودم.

... امین
۰۸ آذر ۹۳ ، ۰۷:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام بر دوستان عزیز و گرامی.

 وبلاگ «مشق فرهنگ» با امید تبدیل به پاتوقی برای همدلی اهالی فرهنگ ایجاد شد.

 

امیدوارم روزی مایه افتخار این ملت و مقتدایان پاکشان گردد.

... امین
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۹:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر